۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه








ای کاش آب بودم





ای کاش آب بودم
گر میشد آن باشی که خود می خواهی


-- آدمی بودن
حسرتا !
مشکلی است در مرز ناممکن. .. نمی بینی ؟


ای کاش آب بودم - به خود میگویم -
نهالی نازک به درختی  گشن رساندن را


- تا به زخم تبر بر خاکش افکنند
در اتش سوختن را ؟


یا نشای سست کاجی را سرسبزی جاودانه بخشیدن
-از آن پیش تر که صلیبی ش  آلوده کنند 
به لخته لخته ی خونی بی حاصل ؟


یا به سیراب کردن لب تشنه یی
رضایت خاطری احساس کردن
- حتی اگرش به زانو نشانده اند 
در میدانی جوشان از آفتاب و عربده
تا به شمشیری گردنش بزنند ؟


حیرتت را برنمی انگیزد 
قابیل برادر خود شدن
یا جلاد دگر اندیشان ؟
یا درختی بالیده نا بالیده را 
حتا
هیمه ای انگاشتن بی جان ؟


می دانم , می دانم , می دانم 
با این همه کاش ,ای کاش آب می بودم
- گر میتوانستمی آن باشم که دلخواه من است


-آه
کاش هنوز 
به بی خبری 
قطره ای بودم پاک
از نم باری
به کوهپایه ای 
نه در این اقیانوس کشاکش بیداد
- سرگشته موج بی مایه ای.


احمد شاملو . 30 شهریور . 1368


با صدای شاملو و موسیقی انجللو بادالامنتی از اینجا دریافت کنید
منبع: دل آواز 
.............................................................................................................



۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه









سالک



<< دیگر راهی نیست, تنها ورطه و سکوتی مرگبار  است>>
تو خود چنین خواستی, و خود این راه را ترک کردی
ای سالک جسور ! لحظه ازمون فرارسیده است , و با خونسردی بنگر !
اگر بترسی , شکست خواهی خورد


...فردریش نیچه.
........................................................................................................