۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه


. پیش از شما
. بسان شما
. بیشمارها
. با تار عنکبوت
. نوشتند روی باد
. کاین دولت خجسته جاوید زنده باد

. . . .شفیعی کدکنی

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه


پسری از پدرش پرسید پدر جان سیاست یعنی چه؟
پدرش گفت : پسرم خوب گوشهایت را باز کن . فرض کنیم که خانه ما یک کشور است و من که پدر خانواده هستم, تصمیم گیرنده من هستم و دستور میدهم , کسی هم بالای حرف من نمیتواند حرفی بزند .
"حکومت "هستم . مادرت که خرید و تربیت وریخت وپاش خانه به عهده اوست "دولت " است . تو هم که بچه با هوش , زرنگ ودرس خوانی هستی ," روشنفکر" هستی . و کلفت مان که روز وشب زحمت میکشد و جز لقمه نان هیچ چیزی عایدش نمی شود," ملت مستضعف و پابرهنه "این کشور است و برادر کوچکت که هنوز شیر میخورد" نسل اینده" است . این را داشته باش تا فردا درس بعدی را به تو بدهم..
نیمه شب پسر با گریه برادر کوچکش از خواب بیدار شد و سراغ گهواره اش رفت . دید بچه خودش را کثیف کرده و گریه میکند , به اتاق پدر و مادرش رفت , دید که پدرش در جای خودش نیست و مادرش در خواب عمیقی فرو رفته و هرچه سعی کرد مادرش را بیدار کند موفق نشد . ناچار به اتاق کلفت خانه رفت تا اورا بیدار کند . وقتی در اطاق را باز کرد دید پدرش روی کلفت خوابیده و مشغول عملیات است , نا چار به اتاق خود برگشت و خوابید ..
فردا صبح که بیدار شد پدرش از او پرسید : پسرم فهمیدی سیاست یعنی چه . پسر گفت : اری پدر جان خوب فهمیدم گفت : جطور؟
پسر گفت : "حکومت "دارد به "مردم مستضعف و پابرهنه" تجاوز میکند و" روشنفکر "هر کاری میکند نمی تواند" دولت "را از خواب غفلت بیدار کند . در حالیکه "نسل اینده" دارد در نجاست خودش دست وپا میزند .
پدر گفت : افرین بر تو پسر باهوش اری سیاست همین است..